دختری به نام زینب
22 دی 1398 توسط المیرا پیرشاهویردی
#دلنوشته
#به_قلم_خودم
دختری به نام زینب
کوچه ی بنی هاشم و دختری به نام زینب
بارها با مادرش گذشته است از آن کوچه ولی
دیگر انگار نمی آید دست به دست او مادر
دست زینب تنها مانده بدون دست مادری
در خانه چه کند زینب که پدر مانده و یک چاه تنهایی
با تنهایی پدر چه کند خدایا زینت علی
حسن که میوه ی دل زهرا بود و
حسین نور چشم مادر بود
دیگر نمی رود به بازی با بچه ها
زینب چه غمی در چشمانش سوسو می کند خدا
انگار خورشید غروب می کند به چشمان سیاه او
خدایا با یادگاران اهل کسا چه کند زینت پدر