پیاده روی اربعین
بسم رب الحسین
#حسینیه_کلمات
#به_قلم_خودم
اربعین حسینی سال 98
زمانی که مشرف شدم به پیاده روی اربعین حسینی در کنار پدر ومادرم و دوتا از برادرهام .وارد مرز مهران که شدم ساعت سه وتیم بعداز ظهر بود هوا چقدر گرم بود .ولی خادمان بهشتی آنجا اماده بودند آب اورده بودند .با آباش ها اب را هدایت میکردند به روی زایران .چقدر دلم برای کاروان حسینی اشک می بارد نه فقط چشمان تمامی اعضای جوارحم.حسین با کوفیان بی وفا وارد نینوا شد.همه جا گروم بود ولی مهربان .وقتی از خانمی نوبت رسیدن به وضو را میخواستی خیلی زود نوبتش رو به تو میداد.ذهنم به سوی زینب کبری روانه شد چقدر تازیانه بعد برادر تحمل کرد.وقتی وارد مرز عراق شدی .رانندگانی بودند که همه شهرهای ائمه معصومین را صدا میکردند.تازایر سوار شود.کاظمین .کاظمین.سامرا.کربلا .نجف وتو همهی اینا را با اسم گوش میکردی.شهدای مدافع حرم . سردار سلیمانی با قطره قطره خونشان این راه را برای ما سهل و روان کردند.سلام خداوندبرا سردار دلها ویاران باوفایش.آرام که میشدی صدای مادران را میشنیدی که برای سردار گریه میکردند و نام اورا برزبان میاوردند .که ما الان میتواتیم پیاده روی را انجام بدهیم بدون ترس.زوجی را دیدم که با کالسکه نوزاد برای زیارت آمده بودند.سوار اتوبوس نجف شدیم در راه چادری خانوادگی را که پذیرایی آماده کرده بودند را دیدیم راننده ترمز کرد وخیلی از زایران پیاده شدند برای اندکی استراحت .پسربچه ای 10ساله با نان و ماهی سرخ شده از همه پذیرایی میکرد .پسرک با اخلاص این کار را انجام میداد.نجف حرم امام علی تماما زهرایی بود .بوی بانو دختر پیامبر را میداد.زیارت که کردیم سوار ون شدیم وارد شهر کربلا شدیم خدایا بین الحرمین محشر کبری.